کد مطلب:314600 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:189

یادت هست چه گفتی؟
روزی صبح جمعه كه معمولا برای انجام وظیفه ارشاد به حسینیه ابوالفضل خیاطها در مشهد مقدس مشرف می شدم در یكی از این جمعه ها گروه زیادی زوار از تهران آمده بودند. در میان آنها شخص بزرگواری از اهل علم بود كه معلوم بود سال ها عمر خود را در حوزه ی علمیه ی نجف به سر برده و از شاگردان حضرت آیة الله العظمی آقای حاج سید ابوالقاسم خوئی «ره» خود را معرفی كرد، ایشان دو جریان نقل كردند كه یكی را كاملا محفوظ نیستم و اما دومی این بود كه می فرمود:

4. من با گروهی از طلاب برای زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام از نجف اشرف پیاده به كربلا آمدیم و در كربلا وارد مدرسه ی بادكوبه ای ها شدیم دوستان دور هم جمع بودیم و به مشورت پرداختیم كه زیارت را از كجا شروع كنیم. اول برویم به زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام یا زیارت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام؟

یكی از حاضران گفت: من كه به زیارت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نمی روم! پرسیدند چرا؟ گفت: حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام كاره ای نبوده «نعوذ بالله».

همه ی دوستان با اعتراض شدید او را از چنین گفته ای منع كردند و با پرخاش او را خاموش نمودند. اما او اعتراض خود را هنوز ابراز می داشت.

ما برای غسل و زیارت به حمام رفتیم پس از مراجعت دیدیم مدرسه شلوغ است و عده ای زیاد از مردم جمع شده اند تا شاهد جریان عجیب و بی سابقه ای كه روی داده باشند. می گفتند: یك نفر در مستراح افتاده و در لجن فرو رفته مشغول بیرون آوردن او هستند. ما هم منتظر ماندیم ببینیم چه كسی طعمه ی مستراح شده پس از آن كه او را به زحمت كشیدند و آب بر سرش ریختند دیدیم این همان رفیق ما است كه آن حرف را زده بود، وقتی از مرگ نجات یافت به گوشش گفتیم: یادت هست چه گفتی؟!

گفت: من شوخی كردم. گفتم شوخی كرده بودی، اگر جدی می گفتی باید داخل لجن مستراح جان می دادی!



[ صفحه 597]